دوستت دارم ای سرزمین مادری دوستت دارم سرمین مادریام ساده بودم که احساس میکردم ترا از یاد میبرم گریه میکنم تو با منی میخندم تو زیباترین واژهها را نثارم میکنی میرقصم تو سرچوپیکیش رقصهایم میشوی باید سپاسگذار تو باشم که به من یاد دادی زبان اجدادم را فراموش نکنم چرا بعضی دوست دارند دور بمانند از ادامه پدرانشان باید سپاسگذار تو باشم که به من آموختی چون سیمره با اسب بتازم چون مله کوه بر بالین رومشکان آرام بگیرم مگر سیمره از کسی اجازه میگیرد برای جاری شدن باید سپاسگذار تو باشم که به من آموختی غرش برنوی پدرم را از یاد نبرم باید سپاسگذار تو باشم که به من آموختی پدر را ببینم که در خیال طراوت باران گندمهایش را وزن میکند و مادر در نگاه خیس باران اشکهایش را و دختران ایل عشقهایشان را که از ترس در کنج یخدان دلشان مخفی کردهاند، در تهران همه چیز را دیدم، طعم غذاهای ایرانی و اروپایی را تجربه کردم عریانی عطرهای فرانسوی را لمس کردم اما دیدم طعم «برساق» و بوی گل «باوینه» تو چیز دیگری است. |