سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین مادری

اگر از خدا چنانکه باید می ترسیدید، به دانشی بی نادانی دست می یافتید و اگر خدا را چنانکه باید می شناختید، با دعایتان کوهها از میان می رفتند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]


خانم حمیدی ، برای دیدنِ پسرش به محلِ تحصیل اون یعنی لندن رفت !

اونجا بود که متوجه شد یه دخترِ انگلیسی با پسرش هم اتاقیه !

خانم حمیدی

مثلِ همه ی مامانای مسئولِ ایرانی کلی مشکوک شد ،

اما مسعود گفت : من میدونم چه فکری میکنی مامان !

ولی ویکی فقط هم اتاقیه منه !

یه هفته بعد از برگشتن مامانِ مسعود ، ویکی به مسعود گفت :

از وقتی مامانت رفته قندونِ نقره ی من گم شده !

یعنی مامانت اونو برداشته ؟


مسعود گفت : غیرممکنه ولی بهش ایمیل میزنم !

تو ایمیل خودش نوشت :


مامان عزیزم ! من نمیگم شما قندونو از خونه ی من برداشتی ،

و درضمن نمیگم که برنداشتی ! اما واقعیت اینه که از

وقتی شما رفتی تهران قندون گم شده !


با عشق ... مسعود !


روز بعد ایمیل مادرِ مسعود :


پسر عزیزم! من نمیگم تو با ویکی رابطه داری،

و در ضمن نمیگم که رابطه نداری !

اما واقعیت اینه که اگه اون حداقل یه شب تو تختخوابِ خودش میخوابید ، حتما تا حالا قندونو پیدا کرده بود !


با عشق ... مامان !

 


کلمات کلیدی: خانم حمیدی

نوشته شده توسط " سرزمین مادری " 92/2/6:: 6:22 عصر     |     () نظر

[ طراح قالب وبلاگ : سیلور سون ] [ Weblog Themes By : SilverSeven.IR ]